انجمن جنبش سبز ایران
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.



 
HomeHome  Log in  RegisterRegister  SearchSearch  Latest imagesLatest images  

 

 روشنفکران دینی و سکولاریزاسیون

Go down 
AuthorMessage
malekeinkhak

malekeinkhak


تعداد پستها : 158
امتیاز : 5914
اعتبار : 57

روشنفکران دینی و سکولاریزاسیون Empty
PostSubject: روشنفکران دینی و سکولاریزاسیون   روشنفکران دینی و سکولاریزاسیون Empty2010-04-08, 11:32

بهرام حسین زاده




سکولاریزاسیون جوامع، موضوعی‌‌ست مربوط به دوران مدرن و شاید بتوان آن را جزو چندگانه‌ای دانست که در دنیای نو با مفاهیمی مانند دموکراسی و حقوق شهروندی و جامعه مدنی و آزادی‌های مدنی و فردگرایی...همبسته است.



سکولاریزاسیون هر جامعه مانند دموکراتیزه کردن آن، برخوردار از خصوصیاتی‌ست که بومی آن اجتماع می‌باشد. نه دموکراسی ما می‌تواند دقیقا همانی باشد که در اروپای غربی‌ست و نه کارکرد نهادهای مدنی، و نه روند سکولاریزه کردن‌مان. فراموش نکنیم که عمومی‌ بودن خطوط کلی و اصلی سکولاریزاسیون، دلیل نفی ویژگی‌های آن برای هر جامعه نمی‌شود. این بسیار سخیف است که بپنداریم سکولاریزاسیون در ایران همانگونه پیش خواهد رفت که در فرانسه پیش رفته است و یا در اروپای شرقی ارتودکس. مختصات و ویژگی‌های هر جامعه نمی‌توانند خود را از پی هزاران سال، بی تاثیر نشان دهند. در هنگامۀ تغییراتی اینچنینی، تمامی سنت‌های هزاران ساله و بار کوهی از عادات و آداب گذشتگانمان بر شانه‌های ما سنگینی حواهد کرد.



در تصور من، اینکه سکولاریسم را بخواهیم به امر نفی دین معطوف کنیم، چیزی‌ست که تاریخاً و منطقاً درست نیست. در طول تاریخ ما فراوان دیده‌ایم اعتراض به ستمکاری مذاهب و ادیان را. و بارها و بارها نیز این اعتراض‌ها به پیروزی نشسته است. آیا تشکیل حکومت‌هایی مانند اسماعیلیه در دل حکومت بنی‌عباس، بجز رفع یک ستم دینی بوده است؟ پس چرا به سکولاریزم ختم نشد؟ بلکه خود ستم دینی دیگری را بنیاد نهاد. بجز این است که در ایران عصر عباسی، شیعه از یک اقلیت تحت تعقیب و آزار به یک دین در حاکمیت تبدیل شد؟ یعنی اعتراضی عمومی بر علیه دین مسلط بثمر رسید، اما چرا محصول و نتیجۀ آن "سکولاریزاسیون" جامعه نگشت؟ غیردینی کردن جامعه به هیچوجه معادلِ سکولاریزه شدن نیست. از خصلت دینی حکومت خلفای عباسی تا خصلت مبتنی بر تسامحِ حکومت‌هایی مانند طاهریان و سامانیان فاصلۀ بسیاری‌ست اما این دین‌زدایی از حکومت کافی نیست تا ما بتوانیم از "سکولار" شدن حیات اجتماعی سخن بگوییم. به این سوال بیاندیشیم که آیا دولت شاهنشاهی پیش از انقلاب یک رژیم "سکولار" بوده است؟ آنانی که صرفا "غیرمذهبی" بودن را نشانۀ این امر می‌دانند طبیعتاً باید بدین پرسش پاسخ مثبت دهند. اما بزرگترین مختصه‌ای که در سکولاریسم بر روی آن انگشت می‌نهند "آزادی عقیده" است، بی‌طرفی دولت نسبت به تمام باورها و عدم دخالت دولت در زندگی آن باورها، چیزی‌ست که بدان "آزادی عقیده" می‌گوییم. آیا در دوران سلطنت خاندان پهلوی، "آزادی عقیده" امری برسمیت شناخته شده بود؟



اینکه تصادفاً در دوران انکشافات فنی و علمی و سیاسی و اقتصادی، در اروپا "دین" سیطره داشته است و نبرد برای این انکشاف از ممر پیروزی بر آن می‌گذشته دلایلی بر این نمی‌شود که این سیطرۀ دینی را علتِ بروز سکولاریزاسیون اجتماعی بدانیم. چرا که نیروهای عظیمی برای آغاز کردن این نهضت از دل خود اعتراضات دینی برخاسته‌اند و بزرگترین‌شان نهضت "مارتین لوتر". در اروپا ما با یک سیطرۀ مطلق دینی مواجه بودیم ولی در کشورخودمان هیچگاه، با چنین تسلطی مذهبی مواجه نبوده‌ایم. حتی در دوران خلفای عباسی و انگشت گرداندن سلطان محمود در جهان برای یافتن قرمطی، باز هم جامعه هیچ شکلی از تسلط آنگونۀ مذهب را نشان نمی‌دهد. با اینکه در تهافت الفلاسفه، امام محمد غزالی، ابن سینا را در بیست و یک مورد به الحاد متهم می‌کند، اما باز هم این اتهام‌ها، خللی در جایگاه اجتماعی ابن سینا وارد نمی‌سازد.



درست‌تر آن‌ست که "سکولاریزاسیون" را روندی بدانیم که تضاد میان شکل "سنتی" جامعه با محتوای "مدرن" آن را به سامان می‌رساند. یعنی عزم به‌روز کردن جامعه با جهان. حالا اگر بر سر راه این بروز رسانی، "دین" قرار گرفته باشد باید مشکل را با آن حل نمود ولی در موارد دیگر باید موانعی بجز دین را نیز از سر راه برداشت. دین یگانه مانع سکولاریزه شدن جامعه نیست.



نهضت مشروطۀ خودمان را تا کنون از زوایای گوناگون بررسیده‌ایم، اما آیا ازین زاویه هم بدان نگریسته‌ایم که گامی اساسی در راه "گیتایی و زمینی" کردن جامعه بوده است و ازین طریق قابل بررسی بعنوان یک جنبش سکولاریزاسیون هم بوده است؟ نمی‌توان چند بند "دین‌محور" در قانون اساسی برآمده از جنبش مشروطه را ناقض این ادعا دانست، زیرا که در اروپا، فراوان جنبش‌های مذهبی برای سکولاریزاسیون اجتماعی تلاش کرده‌اند.



از تمامی اینها می‌خواهم این نتیجه را بگیرم که:



1-سکولاریزاسیون، یک امر دوران مدرن است و معلول یک ضدیت و عناد با عنصر دین نیست. در فراوان کشورهایی این روند بدون درگیری مستقیم با دین به ساماندهی جامعه پرداخته است.



تنها در آنجاهایی با دین درگیر شده است که دین بر مسند قدرت حکومتی تکیه زده است. یعنی درگیری با "دین"، معلول خود دین نیست بلکه معلول موقعیت حکومتی آن است. دینی که در حکومت نبوده هیچگاه مورد تعرض سکولاریته واقع نشده است.



کدام سکولاریزاسیونی در جوامعی که دین در حکومت نبوده است، از در جنگ و ستیز با دین در آمده است. حرمت واقعی ادیان، در جوامع سکولار بیشتر است یا در جوامعی مانند جمهوری اسلامی ایران و دولت طالبان و جمهوری اسلامی لیبی و عربستان و امثالهم؟



در روند سکولاریزاسیون، هر مانعی که بخواهد بر سر راه "دنیوی و اینجهانی" کردن جامعه بایستد مورد اعتراض واقع می‌شود، و این مانع می‌تواند "مذهب" یا "سنت" یا "قدرت سیاسی" و یا یک "ایدئولوژی" و غیره باشد. چگونه می‌توان سکولار بود و در برابر اینکه مومنینی با بخشی از جامعه بعنوان کافر و نجس برخورد کنند، مماشات کرد؟



سکولاریزاسیون باید آغاز عصر روشنگری اجتماعی باشد و این روشنگری نمی‌تواند بدون مبارزه با نیروهای واپسگرا به پیش رود و طبیعی‌ست که بدلیل تاریخ گسترده و چندین هزار سالۀ مذهب، و درهم آمیختگپی آن با سنت، درگیر شدن با سلطۀ "تحجر مذهبی" در صف نخستین این مبارزات باشد. زیرا اوست که در برابر هر مدرسه و آموزشی، سلطۀ خود را در خطر می‌بیند. اما این نیروهای ماند اجتماعی را نباید عینا با "مذهب" یکسان دانست و فراموش نکنیم که بزرگترین جامعه سکولار جهان یعنی آمریکا، روند سکولاریزاسیون خود را در مواجهه با مذهب از سر نگذراند.



2- در بسیاری از جوامع خود دینداران پرچمدارانِ سرآغاز "سکولاریزه" کردن جوامع بوده‌اند، مانند نهضت "لوتریانیسم". در همینجا باید بر این امر هم اشاره کرد که جنبش سکولاریزاسیون در خود جامعۀ ما، گره خورده است با نام‌های افرادی از معتقدین به باورهای "دینی" مانند دکتر مصدق و مهندس مهدی بازرگان و تشکیلاتی مانند نهضت آزادی و جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی.



(نمی‌خواهم نقش افراد و سازمانهای غیر مذهبی را در این امر انکار کنم و کمرنگ سازم ولی از آنجایی که منظور من در این مقاله، نشان دادن مسئولیتِ خاص روشنفکران مذهبی‌ست، عامداً نمی‌خواهم به آن موضوعات بپردازم.)



یعنی گویی این امر که رابطۀ تنگاتنگ سنت با مذهب، خودِ روشنفکران مذهبی را برمی‌انگیخته که در حل این مشکل پیش‌قدم‌تر از سایرین باشند، در همه جای جهان بروشنی دیده می‌شود، گویی خود اینها به سهم و نقش خویش در رهایی "دین و حکومت از هم" آگاه بوده‌‌اند. اینان سکولاریزاسیون را بعنوانِ یک "اصلاح" از جانب خود روشنفکران مذهبی بر علیه سیطرۀ مذهب بر حیات اجتماعی تلقی می‌کرده و پیش می‌ برده‌اند و قاعدۀ هر اصلاحی هم این است که "اصلاح‌گران" باید عناصری از درون خود آن نظام باشند و هیچ‌کس از بیرون یک نظام نتوانسته است آن را "اصلاح" کند.



3- تسلط دین بر جامعه به این عنوان مشکل‌آفرین است که خواستار مداخله در تمامی امور اجتماعی و شخصی‌‌ست، یعنی خواستار نوعی توتالیتریسم است. اما این توتالیتاریسم تنها در شکل دینی آن دیده نشده است، اشکال "ایدئولوژیک" توتالیتاریسم نیز، نافی زندگی بر اساس قواعد زمین و اینجهانی هستند. آیا واقعا کسی در سیستم ایدئولوژیکِ کرۀ شمالی و برمه و کوبا، نیاز به فرود آوردن آنها از آسمان آرمانها و اهداف مجرد، بر روی زمینِ ملموس و واقعی را احساس نمی‌کند؟ یکی از مختصات سکولار بودن، بیطرفی در میان ادیان و ایدئولوژی‌هاست، آیا صرفاً کافی‌ست که ما دیدگاه‌های دینی را از قدرت بزیر بکشیم و دیدگاه‌هایی مشابه اما "ضددینی" را بکرسی بنشانیم و نام سکولار برخود نهیم؟ آیا این نقض غرض بی‌طرفی در میان باورها نیست؟



4- آته‌ایسم بمثابه یک جهان‌بینی نیز حکم یک ایدئولوژی را دارد و بهمین دلیل مجاز نیست که بجای ادیان در مسند تسلط اجتماعی جای بگیرد و تمام هم و غم آن برای مبارزه با "خدا" و "ادیان" موجود در جامعه باشد. تمامی قوانین اجتماعی همچنانکه باید از قید تلقینات دینی رها باشند، از قید تلقینات "ضددینی" و "آته‌ایستی" نیز باید دور بمانند.



جالب توجه است که در کشورهای کمونیستی که ادیان با محدودیت‌های فراوانی از طرف دولت برخوردارند طبیعتاً خواست مومنینِ تمامی ادیان این کشورها چیزی در ردیف "سکولاریزاسیون" اجتماعی است. یعنی خواستار عدم دخالت دولت در کار دین و ایمان فردی افراد‌اند.



5- در جامعۀ ما، روشنفکران مذهبیِ سکولار، شاید قوی‌ترین نیروی محرکه جامعه بسوی سکولاریزاسیون باشند. زیرا آنچه که بر جامعه و حکومت مستولی‌ست، چیزی‌ست که آنان از مکانیزم‌های درونی آن بخوبی آگاهند. بدنۀ سنتی جامعه شاید در برابر روشنفکران غیرمذهبی مقاومت ‌کند اما در برابر روشنفکران مذهبی با اعتماد و اطمینانی برخاسته از همان سنت‌ها برخورد خواهد نمود. آنگونه که محمد خاتمی توانست بحث "نهادها و جامعه مدنی" را در جامعه جا بیاندازد، هیچ روشنفکر غیردینی نمی‌توانست بدان مبادرت ورزد.



روشنفکران دینی سکولار نه تنها در بنیان نهادن روند سکولاریزاسیون جامعه سهم مهمی دارند، بلکه در آینده و در دفاع از آن نیز مهمترین نقش را باید بازی کنند.
Back to top Go down
 
روشنفکران دینی و سکولاریزاسیون
Back to top 
Page 1 of 1
 Similar topics
-
» وبلاگ سیاسی-دینی آنتی کفر
» سروش: ولایت فقیه عین استبداد دینی است

Permissions in this forum:You cannot reply to topics in this forum
انجمن جنبش سبز ایران :: جنبش سبز ایران :: اخبار- تحلیل- پیشنهاد-
Jump to:  
طراحی و توسعه توسط تیم تولبار جنبش سبز
Create a forum on Forumotion | ©phpBB | Free forum support | Report an abuse | Cookies | Forumotion.com