به نام خدا
هر از گاهي كه آقاي موسوي سخنراني يا مصاحبهاي ميكند تا
اطلاعيهاي ميدهد، به طور كليشهاي حركت جنبش سبز را در چهارچوب قانون
اساسي عنوان ميكند و اين در حالي است كه مردمي كه به خيابان ميآيند و كشته
و اسير ميدهند و در وبلاگها و سايتها عليه وضع موجود و تحت عنوان جنبش
سبز فعال هستند، كمتر اصرار براي مطرح كردن قانون اساسي را دارد چرا كه
باور دارد، مشكل اساسي ايران، در قانون اساسي رسوخ دارد و حكومت در قانون
اساسي موجود توجيهي براي وجود خود و عملكرد خود دارد، لذا سخن از حفظ قانون
اساسي براي اين معترضين ديگر امر منتفي است. درست است كه قانون اساسي
موجود اصول مترقي دارد، اما اين تمام اصول قانون اساسي نيست و بنابر اين
اصول نميتوان همچنان سنگ آن را به سينه زد، حتي در قانون اساسي كشورهاي
ديكتاتور قوانين مترقي بسياري مشاهده ميشود اما مهم آن اصول و قوانيني است
كه از طريق آن ميتوان برديگر اصول تعدي كرد كه اصل ولايت فقيه مطلق و
حكاميت مطلق اسلام و قوانين آن و بالتبع ايدئولوژيك بودن قانون اساسي، است
كه معترضين را نسبت به قانون اساسي بدبين كرده يا سخن از آن را منتفي كرده
است. اگر موسوي قانون اساسي را به خاطر چند اصل مترقي آن مطرح ميسازد،
مردم نيز به جهت چند اصل ضدمردمي و غيرمترقيش آن را ناديده ميگيرند تا پس از
پيروزي بار ديگر قانون اساسي تصويب شود كه از هر حيث امكان سوء استفاده از
قدرت وجود نداشته باشد. لذا بايد گفت كه تكرار كليشهاي محوريت قانون اساسي
توسط موسوي نه خواست جنبش سبز است و نه براي او نتيجهاي دربر دارد و گويي
او هر از گاهي با اين سخنان به جنبش سبز دهان كجي ميكند. به نظر ميآيد كه
موسوي خود به حركت نگاه ايدئولوژيك دارد.ب
به اميد پيروزي جنبش سبز
ايران