marzi
تعداد پستها : 4 امتیاز : 5370 اعتبار : 3
| Subject: اعتراف 2010-03-23, 17:22 | |
| اي برادر بنويس _ من خودم مي گويم تو به خود زحمتِ آزار مده ! _ من خودم مي گويم : دست تو سنگين است تن من رنجور است اي برادر تو چه خوردي اين بار ؟! كه چنين خائن و بي رحم شدي؟ _ خون همنوعانت ؟ !!_ من چه خوردم اين بار؟ سيلي تحقيرت؟! آنكه بيرونِ در است عقل در سر دارد؛ ميفهمد؛ من چه گفتم و چرا ! تو هماره بنويس و دلت شاد بكن... *** راستي! آيا زدن آسان است؟ كودك دلبندت _ در خانه _ سر به نوشين خواب است؟؟ كاش هرگز پدرش را به چنين شغل، نبيند! كه به كار ِ زدن انسان است! _ بچه مي لرزد! از تو مي ترسد! _ شايد اما پدرت، سخت و خشن بود كه تو اينچنين عقده به دل داري! هان؟ عقده ها را سر ِ من خالي كن! من تو را باز ، برادر ،خواندم تو مرا دشمن خود ! از كجا ياد گرفتي كه برادر بزني ؟! كه برادر بكشي ؟! هان ! فهميدم ! قابيل ... * اين تن رنجورم همه ي اين سي سال ... باز عادت دارد ضربه ها خورده ز باد و طوفان ضربه هاي تو ، به سر ، دست ، به پايم ، روحم! باز صد سال دگر هم بزني، اين منم - آنكه عليرغم عدو - جاودان خواهم ماند ! اما تو ؟ بعد سي سال اگر كودكت مثل تو باشد، خونخوار باز هم مي غري؟ يا دم از فكر جديدي بزند باز سر مي برّي؟ واي بر حالت! اي برادر؛ مي داني؟ كه دلم مي سوزد بر تو و آئينت ؟!! . . _ هان؟ نوشتي؟ يا نه؟! ---------------------------------------------------------------- تقدیم به خواهران و برادران در بند ام | |
|
Admin Admin
تعداد پستها : 47 امتیاز : 5570 اعتبار : 21
| Subject: Re: اعتراف 2010-03-24, 21:59 | |
| | |
|