آينده روشن جنبش سبز
بابک
آيا سبزها بايد به آينده اميدوار و خوشبين باشند؟ پاسخ به اين سوال منوط به اين است كه چه ماموريت تاريخي را براي جنبش سبز قايل بوده باشيم. اگر فكر كنيم ماموريت اين جنبش آن بود كه صرفا به سرعت و ظرف چند ماه به هر ترتيب حكومت فعلي را ساقط كند، در اين صورت دچار سرخوردگي خواهيم شد. ولي اگر براي جنبش سبز يك ماموريت تاريخي عميقتر با اهداف پايدارتر قايل شويم در آن صورت نقاط اميد فراوان در افق ديده مي­شود.
واقعيت اينجاست كه جنبش سبز از اولين روزهاي شكل­گيري در قبل از انتخابات اخير رياست جمهوري در پي آن نبود كه در كوتاه مدت با متلاشي كردن ضربتي حكومت به اهدافش دست يابد، بلكه اين جنبش بيشتر در پي ايجاد يك اقناع اجتماعي زير پرچم شعارها و اهدافش بود. در اين چارچوب جنبش سبز مي كوشيد هرچه بيشتر گروههاي بزرگتري از مردم را متوجه ناكارآمدي هاي شيوه فعلي اداره كشور نمايد و تبليغات يكطرفه حكومتي را با چالش مواجه سازد.
اگر با اين ايده موافق باشيم كه تغييرات در شكل حكومت و شيوه اداره كشور در صورتي پايدار خواهد بود و با كمترين خسارت و هزينه ملي انجام خواهد شد كه ابتدا ايده اصلي اين تغيير در ميان بيشترين گروههاي اجتماعي نهادينه شده باشد، در آنصورت به نظر مي­رسد كه جنبش سبز شروع خوبي داشته و بايد به آينده اميدوار باشد. بخصوص اگر تجربه جنبشهاي اجتماعي كه در دوران معاصر در نقاط مختلف جهان شكل گرفته و موفق شده را دوره كنيم مي بينيم كه اين جنبشها مدتها ادامه داشته و با فراز و نشيبهاي فراوان مواجه بوده است. جنبش سبز نيز از اين امر مستثنا نيست.
هر جنبش اجتماعي كه در پي تغيير وضع موجود است بايد دو هدف را پيگيري كند : 1- بيان و اثبات ناكارآمدي هاي شيوه فعلي اداره امور و 2- ارائه اهداف و راهكارها در جهت تغيير و جايگزيني شيوه ناكارآمد فعلي.
به نظر مي رسد كه شرايط كشور ما به سمتي مي رود كه در آينده نه چندان دور هدف اول فوق يعني اثبات ناكارآمدي شيوه اداره فعلي امور براي گروههاي مختلف اجتماعي در سراسر ايران بيش از پيش روشن خواهد شد. پافشاري حكومت بر ادامه شيوه هاي غيرواقعگرايانه ، تخيلي و احساسي جهت اداره امور كشور، رسيدن به اين هدف ، يعني اثبات ناكارآمدي شيوه هاي فعلي را براي بيشترين گروههاي اجتماعي تسريع مي­كند.
دولت فعلي همزمان با افزايش بي سابقه قيمت نفت، كارش را با بيشترين شعارهاي عوامگرايانه و عوامفريبانه آغاز كرد. تبليغ آوردن پول نفت سر سفره مردم، كه با سياستهايي از قبيل دادن وامهاي كوچك عملا بي بازگشت، دادن سهام عدالت و مسكن مهر آغاز شده بود، در ابتدا براي بسياري از گروههاي اجتماعي كم درآمد، حاشيه نشين و طبقات پايين جذاب بود.
ولي اكنون بعد از گذشت چند سال، نتيجه اين سياستهاي عوافريبانه حتي براي گروههاي اجتماعي هدف اين شعارها نيز، كم كم هويدا مي شود. فراتر از شعارهاي اوليه، سهام عدالت تاكنون ناني به سفره كسي نيفزوده و ثبت نام كنندگان در طرح مسكن مهر عليرغم گذشت زمان وعده داده شده هنوز چشم انتظار مسكن مانده­اند.
دولت فعلي توان اين را داشت كه قبل از انتخابات در بسياري از شهرستانهاي كوچك و روستاها چيزي حدود چند ده هزار تومان پول به هر نفر بدهد تا رايشان را در انتخابات پيش رو بخرد ولي توان ادامه توزيع دائمي پول تحت عنوان سهام عدالت را ندارد.
به ثبت نام كنندگان اوليه در طرح مسكن مهر هم قول دادند كه دو ساله مسكن بدهند، اما اكنون براي اكثريت آنان نه تنها خبري از مسكن نيست، بلكه به گروه كوچكي از كساني كه بيش از سه سال از زمان ثبت نامشان گذشته، زمين خالي را به عنوان محل ساخته شدن مسكنشان نشان دادند تا دلشان را گرم كنند ولي دولت مطلقا توان ساخت خانه هاي مسكن مهر با هزينه در نظر گرفته شده اوليه ( متري سيصد هزار تومان) را ندارد.
چشم انداز اقتصاد ايران در سال آينده، كه قريب به اتفاق كارشناسان و اقتصاددانان اذعان دارند با تورم، گراني،افزايش بيكاري و ركود اقتصادي بيشتري همراه خواهد بود، مزه واقعي ناكارآمدي در اداره امور كشور را بيش از پيش به مردم و بخصوص به طبقات ضعيفتر اقتصادي خواهد چشاند.
واقعيت اينجاست كه دولت فعلي ايران همزمان با گران شدن افسانه اي قيمت نفت بر سر كار آمد و توانست موقتا بخشي از چاله هاي بي برنامه­گي و سوء مديريتش را با درآمد بي سابقه ناشي از فروش نفت پر كند. ولي اكنون كه قيمت نفت نسبت به سالهاي گذشته پايين تر آمده، سياستهاي ويران كننده دولت كم كم نتايج عملي خود را نشان مي­دهند.
بماند كه كشور فرصت استثنايي را كه مي­توانست اين درآمد اضافي عظيم را صرف توسعه صنعتي و رشد اقتصادي پايدار كند، از دست داد و رقم رشد اقتصادي سال اخير حتي بسيار كمتر از رقم پيش بيني شده در برنامه چهارم توسعه بود.
شكست حكومت در سياست خارجي و عدم توافق با قدرتهاي بزرگ جهاني نيز در آينده نه چندان دور تاثيرات خود را در شرايط داخلي كشور نشان خواهد داد.
به اين ترتيب اگر هدف اول جنبش سبز، يعني اثبات ناكارآمدي شيوه فعلي اداره امور كشور، براي اكثريت قوي مردم در آينده نه چندان دور را نزديك به محقق شدن بدانيم، اكنون بايد ببينيم اين جنبش در راستاي هدف دوم خود يعني ارائه راهكار جايگزين براي تغيير شيوه فعلي چه اهدافي را بايد دراولويت قرار دهد.
به نظر مي رسد جنبش سبز براي هدفگيري آرمانهاي خود و بيان اجتماعي آن بايد به قلب تعارض اصلي سياسي يك قرن اخير ايران يعني چالش ميان استبداد فردي و مردمسالاري بپردازد.
جنبش سبز بايد به زباني هرچه ساده­تر براي توده­هاي مردم اين واقعيت را توضيح دهد كه نابساماني هاي فعلي نتيجه سيستم اداره بسته و استبدادي امور است كه در آن گروه كوچكي بدون توجه به نيازهاي واقعي گروههاي مختلف اجتماعي تصميم مي گيرند و به هيچكس هم پاسخگو نيستند. در عين حال، بايد بازهم به زباني هرچه ساده­تر براي توده هاي مردم اين واقعيت را تبيين كرد كه مردمسالاري تنها يك سليقه فرهنگي نيست، بلكه دقيقا شيوه ايست براي افزايش كارآمدي حكومت در دنياي جديد كه مستقيما باعث افزايش رفاه و نيكبختي مردمان در درازمدت مي شود.
در اين راستا جنبش سبز بايد فراتر از شيوه ها تبليغي گذشته خود، افقهاي جديد ايجاد ارتباط اجتماعي را جستجو كند. واقعيت اينجاست كساني كه روز 22 بهمن توسط حكومت از فواصل دور و نزديك با اتوبوس و قطار جهت شركت در مراسم حكومتي به تهران و ميدان آزادي و خيابانهاي اطراف آن آورده شدند، حتي 5 درصدشان هم از اينترنت استفاده نمي كنند و تنها رسانه و منبع خبرشان صدا و سيماي حكومتي است.
سبزها تا كي بايد در فضاي اينترنت مانند قرار گرفتن جلوي آينه، تنها با خودشان حرف بزنند؟ آيا وقت آن نرسيده كه شيوه هاي جديدي براي ارتباط اجتماعي انديشيده و اجرا شود؟ اگرچه حكومت راههاي متعارف و معمول را بسته يا با مشكل مواجه كرده و اگرچه اينترنت هم وسيله ارتباطي موثري است كه اتفاقا نسبت به كشورهاي منطقه ، عمق نفوذ نسبتا خوبي در ايران دارد، ولي به نظر مي رسد كه اكنون زمانيست كه در كنار استفادهء گسترده از اينترنت ،جنبش سبز بايد جهت تبليغ و بيان اجتماعي مدعياتش قدمي فراتر بردارد و از پشت مانيتور به ميان مردمي رود كه كمتر از اينترنت استفاده مي كنند.
اين شيوه هاي جديد مي تواند سخن گفتن مستقيم فرد با فرد باشد يا توزيع سي دي و اعلاميه هاي روشنگرانه در مناطق حاشيه اي و شهرستانهاي كوچكتر يا حتي كمك به تاسيس شبكه هاي راديويي و تلويزيوني جنبش سبز يا دهها شيوه مبتكرانه و بديع ديگر كه سطح بالاي هوش و خردجمعي سبزها آنها را محقق خواهد ساخت.
به نظر مي رسد جنبش سبز در ميان طبقهء تحصيل كردهء شهرنشين از اقبال بسيار بالائي برخوردار است و همين گروه هم در جريان حوادث بعد از انتخابات بيشترين هزينه ها را در دفاع از جنبش پرداخت كردند. البته اين حرف بدين معنا نيست كه حاكميت در شرايط فعلي از حمايت اكثريت ساير اقشار و طبقات اجتماعي مردم ايران برخوردار است كه اگر اين چنين بود مجبور نمي شد آن فضاحت آبرو بر را در جريان انتخابات و بعد از آن انجام دهد و هم چنين مجبور نمي شد به آن ترتيب براي برگزاري مراسم حكومتي در 22 بهمن از اين طرف و آن طرف آدم جمع كند و بياورد.
واقعيت اينجاست كه اگر ناراضيان از وضع فعلي را به دو گروه ناراضيان نسبتا خاموش و ناراضياني كه عدم رضايتشان را عيان مي كنند و آمادهء پرداخت هزينه هاي اين ابراز مخالفت هستند تقسيم كنيم ، در ماههاي سخت بعد از انتخابات (به هر دليل) بيشترين گروهي كه هزينه مخا لفت علني شان را پرداخت كردند شهرنشينان تحصيل كرده بودند.
حال جنبش سبز بايد اين تقسيم بندي را در هم بشكند و ميليونها ناراضي وابسته به طبقات پائين ، حاشيه نشينها و طبقات كمتر تحصيل كرده را كه با موج فشارهاي اقتصادي پيش رو استعداد پيوستن به ناراضيان فعال آمادهء پرداخت بها را پيدا ميكنند ، هدف قرار داده و با زباني فراگير و ساده با آنها ارتباط برقرار كند .
يكي از زمينه هاي ديگري كه جنبش سبز حتما بايد به آن بپردازد مسالهء قوميتهاي ايراني و دفاع از حقوق ايرانيان غير فارس است. زنگ خطر مسائل قوميتي مدتهاست كه در ايران به صدا درامده ولي متاسفانه حكومت با ادامه سياستهاي تبعيض آميز سابق نشان مي دهد كه گوشش را به اين زنگ خطر بسته.
چرا تيم فوتبال تراكتور سازي تبريز كه از لحاظ امتياز در ميانهء جدول رده بندي تيمها قرار دارد از اين همه استقبال مردمي بيسابقه در شهرش برخوردار است و چند برابر تيمهاي بالاي جدول (من جمله دو تيم پر طرفدار تهراني) تماشاچي به ديدن مسابقاتش مي روند؟ حتما به خاطر كيفيت فوتبالي كه ارائه مي دهد نيست بلكه به خاطر اين است كه آذربايجانيها آن تيم را به نمادي براي بروز هويتشان تبديل كرده اند. هويتي كه احساس مي كنند دهها سال است از طرف حكومتهاي مركزي مختلف چه قبل و چه بعد از انقلاب ناديده گرفته شده.
چه اشكالي دارد كه در ايران هم قوميتهاي مختلف در مناطق و استانهائي كه اكثريت دارند از همان حقوقي برخوردار باشند كه كشورهاي مردمسالار و پيشرفته به قوميتهايشان در استانهاي شان مي دهند؟ چه اشكالي دارد كه زبان تركي نيز در كنار فارسي در مدارس آذربايجان تدريس شود؟ چه اشكالي دارد آذربايجانيها مطبوعات و شبكه هاي مستقل راديوئي و تلويزيني به زبان تركي داشته باشند كه مديريتش نيز دست خودشان باشد (نه انتصابي از مركز) و در كنار آن هم شبكه هاي سراسري فارسي از تهران پخش شود؟
كردها نيز كه از قديمي ترين و اصيل ترين قوميتهاي ايراني هستند حتي بيش از آذري ها در معرض تضييع حقوق قرار داشته اند. نشانهء اين تضييع حقوق آنكه حتي يك كرد اهل تسنن در كردستاني كه مردم آن سني هستند در سي سال اخير به استانداري نرسيده چه رسد به آن كه بخواهد عضو هيات دولت باشد. خشونت بي رحم و عرياني كه تهراني ها بعد از انتخابات در خيابان هاي شهرشان ديدند را سالهاست حكومت در مناطق كردنشين اعمال مي كند.
جنبش سبز بايد دفاع از حقوق قوميتهاي مختلف ايراني را در اولويتهاي اول خود قرار دهد و به اين قوميتها نشان دهد كه اعادهء حقوق آنها در چارچوب مردمسالاري مورد نظر جنبش سبز امكان پذير است. جنبش سبز با در پيش گرفتن اين سياست بزرگ ترين خدمت را به حفظ وحدت ملي و تماميت ارضي كشورمي كند . ما بايد شرايطي در كردستان به وجود آوريم كه كردهاي عراق و تركيه هم كه اصالتا ايراني هستند يك چشمشان به سمت ايران باشد نه آنكه سنندجي ها به زندگي و آزادي اهالي اربيل غبطه بخورند.
اگر جنبش سبز بخواهد مبارزات اجتماعي صلح آميزش در هر شكلي اعم از اعتصاب يا تحصن يا راهپيمائي يا هر تحرك اجتماعي ديگري را به نحو موفقيت آميزي پيگيري و تا رسيدن به هدف ادامه دهد ابتدا بايد گفتمانش را در عمق طبقات مختلف اجتماعي و همهء قوميتهاي مختلف ايراني بسط داده و با آنها وارد گفتگو شود . مردم سالاري و حقوق بشر مبتني بر كرامت انساني كه جنبش سبز مدعي آن است مي تواند بهترين پاسخ جهت ايجاد رفاه پايدارتر عمومي و تامين كنندهء حقوق همهء اقوام ايراني باشد.
يكي از چهره هاي سياسي مخالف اصلاحات در اواخر دههء هفتاد گفته بود طرفداران اصلاح طلبان بخاطر آرمان هايشان غير از رفتن سر صندوق راي حاضر نيستند كار جدي ديگري كنند و هزينه اي بپردازند . شايد بر اساس همين تحليل بود كه حاكميت در انتخابات اخير چنين بي مهابا هر آنچه مي خواست با آراي مردم كرد و انتخابات را در ايران از معنا انداخت. ولي ترقي خواهان ايراني به آنها نشان دادند خود غلط بود آنچه مي پنداشتند و جنبشي اجتماعي را پايه گذاري كردند كه نه تنها حاكميت ايران بلكه جهان را به حيرت انداخت.
اين جنبش كه سحرگاه شكل گيري را پشت سر گذاشته ، با بازخواني تجربيات سال گذشته وبا اتكا به هوش و خرد جمعي اعضاي خود مي رود كه وارد دوران بلوغ خود شود و بدون ترديد افق روشني در پيش روي دارد.
دلايل متعددي ما را به اين افق روشن اميدوار مي كنند. اولين دليل ،خود "وجود" جنبش سبز است. دو سال پيش را به ياد آوريد كه ترقي خواهان ايراني و مخالفين وضع موجود پراكنده و متفرق و بي برنامه در حالت بي عملي به آينده نگاه مي كردند. چه كسي مي توانست پيش بيني كند ظرف اين مدت نسبتا كوتاه يك جنبش اجتماعي واقعي در ايران جوانه بزند كه اكثريت قريب به اتفاق ايرانيان ترقي خواه و اصلاح طلب در داخل و خارج كشور نسبت به آن هم دلي داشته باشند؟ تقريبا همهء مخالفين وضع موجود و همه كساني كه خواهان تغييرند اكنون پرچم سبزي دارند كه مي توانند به زير آن جمع شوند. پرچمي كه متعلق به هيچ كسي به تنهائي نيست بلكه متعلق به همهء ماست.
اگر جنبشهاي اجتماعي صد سال اخير ايران را بررسي كنيم متوجه ميشويم جنبش سبز در مقايسه با آنها (علي رغم برخي اشتباهات) چقدرپخته تر حركت مي كند . اين كيفيت، محصول سطح بالاي انديشه و خرد جمعي اعضاي جنبش است كه بي شك مهم ترين سرمايهء جنبش در مسير پيش روي خواهد بود .
حاكميتي كه اكنون در مقابل جنبش سبز ملت ايران قرار گرفته نشان داده كه همه تدبير و سياستش در دو كلمه خلاصه شده : اول عوامفريبي و دوم ترس آفريني . قرن بيست و يكم زمانه اي نيست كه حكومتها تنها با اتكا به اين دو عامل بتوانند چندان پايدار باشند آن هم در اين جهان پيچيده و پر مسالهء امروز.
شيوه هائي كه در حوزه هاي اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي توسط دولت فعلي اعمال مي شود ، دهها سال پيش در بسياري كشورهاي بزرگ و كوچك ديگر تجربه شد و شكست خورد.
اگر به نقشهء سياسي جهان نگاه كنيم و آنرا با گذشته مقايسه كنيم به وضوح مي بينيم كه حركت به سمت حكومت هاي مبتني بر مردمسالاري، گرايش غالب جهان امروز است و توجه به حقوق بشر و كرامت انسان جهت حركت كلي تاريخ جهان معاصر را نشان مي دهد . از اين حهت جنبش سبز در جهت حركت تاريخ حركت مي كند .
اينها و دهها دليل ديگر كه در قلبهاي تك تك ماست ما را به آيندهء اين جنبش اميدوار مي كند. ما موفق مي شويم... به شرطي كه واقعا بخواهيم.