greengirl
تعداد پستها : 9 امتیاز : 5394 اعتبار : 3
| Subject: خبر کوتاه بود - شعري قديمي از هوشنگ ابتهاج (سايه) 2010-03-05, 10:50 | |
| خبر کوتاه بود اعدام شان کردند! خروش دخترک برخاست لبش لرزيد دو چشم خستهاش از اشک پر شد گريه را سر داد و من با کوششي پر درد اشکم را نهان کردم چرا اعدامشان کردند؟ ميپرسد ز من، با چشم اشکآلود عزيزم، دخترم آنجا شگفتانگيز دنياييست دروغ و دشمني فرمانروايي ميکند آنجا طلا، اين کيمياي خون انسانها خدايي ميکند آنجا شگفتانگيز دنياييست که همچون قرنهاي دور هنوز از ننگ آزار سياهان، دامن آلودهست در آنجا حق و انسان حرفهاي پوچ و بيهودهست در آنجا رهزني، آدمکشي، خون ريزي آزادست و دست و پاي آزادي در زنجير عزيزم، دخترم آنان براي دشمني با من براي دشمني با تو براي دشمني با راستي اعدام شان کردند و هنگامي که ياران با سرود زندگي بر لب به سوي مرگ ميرفتند اميد آشنا ميزد چو گل در چشمشان لبخند به شوق زندگي، آواز ميخواندند و تا پايان به راه روشن خود با وفا ماندند عزيزم پاک کن از چهره اشکت را، ز جا برخيز تو در من زندهاي، من در تو ما هرگز نميميريم من و تو با هزارانِ دگر اين راه را دنبال ميگيريم از آن ماست پيروزي از آن ماست فردا با همه شادي و بهروزي عزيزم کار دنيا رو به آباديست و هر لاله که از خون شهيدان ميدمد امروز نويد روز آزاديست | |
|
زانی
تعداد پستها : 1 امتیاز : 5376 اعتبار : 0
| Subject: Re: خبر کوتاه بود - شعري قديمي از هوشنگ ابتهاج (سايه) 2010-03-05, 12:51 | |
| | |
|